عاشقی بود به دنبال معشوق خود از کردستان شروع و در مجنون به نتیجه رسید
چهاردهم خرداد سال 1343 در تهران در نوزادی در یک خانه متوسط چشم به جهان گشود ( روزی که فردای آن روز سالروز شهدات هزاران شهید بی گناه در قم برگزار میشد) پس از چند روز بعد از تولد به اقتضای شغل پدری اش به خونین شهر رفته و دوران طفولیت را تا سن 6 سالگی در این شهر گذراند
و در این دوران موازین شرع مقدس اسلام توسط والدین آشنا شد.
با توجه به تغییر محل ماموریت مراحل درسی خود را به ترتیب: کلاس اول دبستان را در سرو( مرز ایران و ترکیه) سال دوم را در پیرانشهر سال سوم را در نقده و سال های پایان ابتدایی تا دوم متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید. سال سوم متوسطه را در رسته ی تحصیلی اقتصاد در دبیرستان گهر بخش واقع در شهرری گذراند. مادامیکه سال های اول و دوم متوسطه را میگذرانید با وجود سن 15 الی 16 در بسیج شرکت و در جنگ های داخلی با عوامل ضد انتقلاب و دموکرات استکبار جهانی به جنگ میپرداخت. پس از نقل مکان از ارومیه به شهرری در اواخر سال تحصیلی 60-61 بود که روح پرخروشش آرام و قرار نداشت و شرکت در بسیج محل او را قانع نمیکرد در حالی که صبح ها به مدرسه میرفت شب ها در بسیج فعالیت میکرد.
در اولین باری که اعزام شد وی در مرحله پنجم عملیات پیروزمند رمضان و و عملیات مسلم ابن عقیل شرکت داشت در جبهه از او جهت عضویت در سپاه تقاضا شده بود و پس از بازگشت به پادگان اما حسین رفته و دوره 29 آموزشی سپاه را با موفقیت به اتمام رسانید و از آن پس عضو سپاه شد پس از پایان دوره محل کا وی فرودگاه مهرآباد انتخابات شد ولی او که گمشده خود را در جبهه ها میافت چندین بار از مسئولین مربوطه خواست تا به جبهه اعزام شود حتی یک بار هم به تایید پزشک مبنی بر ناراحتی تهیه و به مسئولین ارائه داد و مسئولین مشروط برای اینکه فردی را به عنوان جایگزین انتخاب کنند موافقت کردند.
پس از گرفتن برگه ماموریت یک ساله عازم دانشگاه عشق و ایثار شد سپس در عملیات والفجر یک سمت معاونت گروهان را به عهده داشت و با توجه به اینکه لیاقت بخصوس از خود بروز داد در عملیات والفجر 2 سمت معاونت گردان فجر ( از تیپ سید الشهدا) را بعهده گرفت.
همواره به خانواده میگفت: ما برای اینکه به پست و سمت دسترسی پیدا کنیم تلاش نمیکنیم بلکه به قول مظلوم بهشتی " ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت" این را سرمشق خود قرار داده بود. لازم به توضیح است که در عملیات والفجر 2 که منجر به شکستگی 3 انگشت پا شده بود و پزشک معالج دستور بستری شدن را داده بود ولی در این بین خبر شروع عملیات افتخار آفرین والفجر 4 را از طریق رسانه های گروهی شنید و بستری شدن را نپذیرفت و گفت: " من دوستانی دارم که نیمی از بدنشان را فلز تشکیل داده و هنوز در جبهه هستند و من بخاطر این مسئله از حضور در جبهه معزور باشم."
آن عملیات که در مریوان در عمق خاک عراق که منجر به آزاد سازی بخش عظیمی از خلک میهن اسلامی و آزادی تعداد کثیری از زندانیان در بند در زندان دوله توگردید و موجب شادی حضرت حجت بن الجسن و امام امت و امت شهید پرور گردید.
پس از بازگشت از عملیات به در ارد.گاهی متعلق به سپاه پاسداران به کمک چند تن از برادران دوره آموزشی را برای تعدادی از نیرو های این ارگان فراهم کرده و بعد از آن جهت شناسایی منطقه به اتفاق سایر برادرن فرمانده عزیمت کرد و بعد از مرخصی کوتاه مدت وی مجددا به به جبهه های جنوب راهی شد به دنبال این اعزام خبر شروع عملیات خیبر قلوب امت و اما را شاد کرد و در این عملیات سمت معونت گردان علی اصغر از تیپ سید الشهدا را بر عهده داشت.
این آخرین عملیاتی بود که در آن شرکت داشت و به گفته رزمندگانی که او را میشناختند و در این نبرد همراه او بودند رشادت بسیاری از خود نشان داد سر انجام در سحرگاه 9/12/62 به سوی معشوق شتافته و به آرزوی دیرینه خود رسید. خداوند شهدای عزیز ما را با شهدای صدر اسلام و با شهدای کربلا محشور نماید.
انشاءالله